من خودم بودم و تنهايي. که به صد عشق و هوس. من خودم بودمو دستي که صداقت. گر چه در حسرت گندم. بودم و هر پنجره اي که به سرسبزترين نقطه ي بودن وا بود. ای روزهای خوب که در راهید. ای جاده های گم شده در مه. از پشت لحظه ها به در آیید. ای مثل چشم های خدا آبی. در روزگار آمدنت هستم! .

Clique ici pour poster un commentaire en étant identifié avec ton compte Skyrock. Et un lien vers ton blog ainsi que ta photo seront automatiquement ajoutés à ton commentaire.

بی تو با خاطره هایت چه کنم. اشیانه ای در مسیر باد. جانم به قربانت ولی حالا چرا. نه عاشق و نه محتاج نگاهی! فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست فقط برای خودم هستم. با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگیه زیاد! و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت آدمی را هیچ ندارم! باز بارا.

Viernes, 29 de mayo de 2015. Los siete enanitos de Blancanieves. Blancanieves huyendo de su madrastra encontró en el bosque una casita muy pequeñita. Espués de despertar ella le contó su triste historia. Os 7 enanitos le pidieron que se quedara a vivir con ellos.