حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقی نداشت. دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت. حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجه نزد. گریه کرد اما اشک نریخت. حکایت من حکایت کسی بود که. پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنود. سلام دوستان عزیزم بعد از چند سال فرصتی پیش اومد که برای 10 روز برم الموت.

تکرار میشود همهی لحظههای درد. دیگر ستارههای یخی نیز رفتهاند. ماه از درون شب به زمین فحش میدهد. تکرار میشود همهچیزی به رنگ زرد. بنگر آغوش خنده به رویم شکستهاست. از شاخههای درختی که کشته شد. دیگر همیشگی شدن شعر مردهاست. هر چیز تازه در دل من میشود سیاه. هر رنگ تازه در نظرم میشود تباه. هر روز میشکند ریسمان من. پاره میشود ایمانم از گناه. هر چیز خوب تو گویی دروغ بود.

Tout ceux kiose dire ke c pa vrai . Tu conney toutes les cartes Pokémon,. Une génération ki di tro souven jtaime.