ناله در حنجره ي لخت و غبار اندودم. از پس ديده ي حسرت بارم. از وراي دل افسرده و محنت بارم. جبر تاريخ و سر افكندگي فقر و نياز. عشق را در دل خرمن ها درد. با نوايي طرب انگيز و شگفت. و چه آمد به سر انديشه. زير مشتي لجن و سنگ و سيه خاك. شكم خالي و لب تشنه ي آبيست. نرخ آدمها بسان درد ارزانيست. در شب تيره و تارم. واژه و حرف و سخن.

فقط برای تو زیستن دنیا برایم ارزشش را دارد. و این قول های شیرینی که گرفتم از سینه ی پاکت. در انتظارم که جای خالی آغوشم را. منتظرم که همه احساس و توانم را. و اینهمه عشقی که لبریز شده از کاسه ی مهر دلم. در انتظار آغوشت خواهم سوخت. تو را داشتن به همه چیز می ارزد. خبری از نزدیکترین فرد به دلم. که کسی با رایحه ی عشق و صنم می آید.

ღஜبه نام خدایی که شیرینی عشق را در وجود من قرار داد تا تلخی گناه را احساس نکنم. به عشق تو مي نويسم تا بخواني و اين قلب عاشق مرا باور کني. با چشمهاي خيس مي نويسم که دوستت دارم تا تو نيز با چشمهاي خيس بخواني و. احساس مرا از ته قلبت درک کني. نوشته نيست بلکه احساس قلبي من است عزيزم. نويسم که خيلي دوستت دارم.

Kuten jo muissa kirjoituksissa ilmaisin, ensi tunne reissussa oli etten enää koskaan palaa Pik Talgarille. Viikko kotona ja tunne oli;. Onhan se nyt saakuti sille vuorelle kiivettävä! Toivottavasti saatte lähivuosina lukea uuden matkakertomuksen, kertomuksen jonka tarina etenee huipulle saakka. Mutta milloin? Sitä on vaikeaa vielä tässä vaiheessa sanoa, sen aika voi tulla kolmen vuoden kuluttua tai hyvinkin pian! Tiistai 18.