دیروز ما زندگی را ب بازی گرفتیم . سلااام به همه دوستای مهربونی ک هنوز ب یادمن. امیدوارم حال دل تک تکتون عالی باشه. بعد از دوسال نوشتن تو بلاگفا و لجبازیشو خراب کردن. همه خاطره ها و روزای قشنگ برا ما بلاگفاییا اومدم اینبار با میهن بلاگ ادامه بدم و از صفر شروع کنم امیدوارم لوس نشه.

از تو و بودن تو. از مکث کوتاه میان کلماتت. از خنده های زود گذر آخرین دیدارمان. از واپسین تپشهای قلب مهربانت. همه را به یاد دارم. حتی آخرین دم و بازدمت را . همین خاطرات بی غبار را . و سردردی که مدتها نا پیدا بود باز به سراغم آمده است. نه دلتنگیم که از نبود توست. و اینکه باز سراغم را بگیری.

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.