من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمی گردم. فراری از دختران آهن پرست و پسران مانکن پرست . فقط برای خودم هستم . با یک پیچیدگی ساده . برای تویی که چهره را میپرستی نه سیرت آدمی را . راهت را بگیر و برو . حوالی ما توقف ممنوع است . کاش هر روز جمعه بود.

Not too long ago, I had Ms. H out in the world unusually late, and an acquaintance commented on her wakefulness. I laughed nervously and said that this hour was nothing, and told the group about her difficult sleep schedule and our extended bedtime storytelling ritual.

A Vous De Juger .

آغوش تو برای من . این همان آرزویی است که خیلی ها به گور می برند. این همان نبودن در کنار من است. بوسه هایت برای من . این همان ترحمی است که نیست. این همان رویایی است که سال ها است به کابوس است. مهربانی ات برای من . این همان طلسمی است که فقط عشق آنرا می شکند. به پایان آمد این دفتر. این دفتر حکایت همچنان باقی است ندارد . با تو بودن برای من . این همان تنهایی است که همه می گویند مغروریست. آرزوی با تو بودن برای من.

Mes potes mes delires ma viie. Voila bon bin by et bone visite.