همش یه هفته مونده به سالگرد اون روز قشنگ. حالی که الان یکی در میون میاد سراغمون. نمی دونم چم شده! با خودم که هیچ. انگار با همه ی زمین و زمان لج کردم. خیلی وقتا آرزو می کنم کاش می تونستم تو زمان سفر کنم و همه چیو جوری تغییر بدم که دیگه مایه ی آزارش نباشم. یکی پیدا میشه مثه من خود خواه. یکی هم هست مثه همون که با نفس هاش نفس می کشی بزرگ.

Ben c mon blog lache des coms et puis c tou.

If we could only turn back time. To byłoby bardzo dziwne zważając na to że byłam jedyną dziewczyną w tym gronie. Wybierasz zadanie czy pytanie? Zapytał Harry kiedy czubek jego butelki wskazał mnie. Może na początek pytanie - odpowiedziałam zaciągając się papierosem równo z Zaynem. Myślisz że byłabyś w stanie naprawdę pokochać któregoś z nas? Nie zastanawiał się nad pytaniem, to było widać i słychać. Pocałuj mnie - powiedział cicho. Dlaczego nie śpisz? Nie wiem.

روزی که اشک آتش بر سرم بارید. دنیایه عجیبیه روزگار با انسان سازش داره. دوست دیگر به دوست خود نامردی نمیکنه. دشمنه آدم شده رهگذر عمر. دشمن اصلی خوابیده ز دنیا بی خبر. آری اینها توهمی است که زو خود ساختیم. تا از زندگی لذت ببریم که شاید بی درد بمیریم. من و وحید و خودم. دیشب خواستم به ماه نگاهی بندازم ولی نشد.

Moi mé pots mes trip. Abonne-toi à mon blog! MwA,FlO,WiLl,cAmIi;tAnGuY! SuPeR SoIrÉe aVeC Vs jV AiMmE 3. 1084;ωα! Retape dans l.