برآستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت. گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت. بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم. یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت. رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس. گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت. در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا. سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی. جانا روا نباشد خون ریز را حمایت. در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود. از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت. ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم.

Nachdem die Nazis gegen 16 Uhr abzogen, gab es noch eine Festnahme. Der Vorwurf, war vermutlich wie bei dem Antifaschisten Paul. Ein Verstoß gegen das Versammlungsgesetzt. Als das Auto für die Lautsprecheranlage einfuhr, war dieser schlafende Nazi nicht zu wecken. Die Rechte an der Münchner Freiheit. Nachdem die Nazis fertig waren sperrte die Polizei den Weg ab.

Bienvenue on my life! Dans ce blog vous véré toute ma vie . Croix en haut a droite, eh ben clike dessus! Bonne visite et surtout . Encore désolée pour ce . blanc! Coucou a tous, Je voulais simplement vous.

منتخبی از دل نوشته ها مقاله ها و اشعار زیبا. لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود. زار و زار گریه می كردن پریا. مث ابرای باهار گریه می كردن پریا. گیس شون قد كمون رنگ شبق. روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر. پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر. لطفا ادامه مطلب را ببینید.