دست نوشته های یک کودک نفهم! پنجشنبه بیست و هشتم مرداد 1389. خواستم یکم باهات حرف بزنم. نه دروغ گفتم بیشتر از اب انبه دوستت دارم. مامانی من دیگه باباییو دوست ندارم - اون موقها خیلی منو می برد پارک. همش واسم چیزای خوب میخرید - از وقتی که تو اومدی همش دیگه تورو دوست داره و منو دوست نداره - الانم یواشکی کامپیوترشو روشن کردمو دارم می نویسم. نه - غلط کردم دوستش دارم.

Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

ALr tOi TeS tRO bElLe Et Ne Di Pa le CoNtRaIrE, Oki? OsI nN pAnPaN cUcu, mAi OsI tEs TrO aDorAblE. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre. GRO bIsOuS On TaImE tRe FoRt.

ان طور که میخواهی پرواز کن وگرنه انطور که میخواهند پروازت میدهند. پسر وقتی بهش میگن برات زن میگیریم. لحظه هایی که خودمان نیستیم. چه تنها چه در جمع. راننده ی اژانس میگوید رسیدین. آهنگ بار دهم تکرار شد.

زمستان از آن من است پس تو خود را زمستانی ندان. نیازم به عشق تو دیوونه واره. که حتی بهشت خدا هم نداره . شرابی به من داده طرز نگاهت. که تا خون تو رگهای من باشه مستم . نپرس از من و حال و روزم عزیزم . نمی دونم که حتی کی بودم. خیالت شب و روز رو از من گرفته. که حتی نمیزاره بی تو بمیرم . یه عمره که من بی قراری کشیدم . که یک شب تو آغوشت آروم بگیر م . سه شنبه سی ام مهر ۱۳۸۷. آدم که نکشته بود! .