Abonne-toi à mon blog! On ne Dit pas. On ne dit pas mon corridor, mais mon corps se repose. On ne dit pas un ouvre-boîte, mais un portier de night-club. On ne dit pas il est chétif, mais il est chez le coiffeur. On ne dit pas jerrycan, mais je rigole.

هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد دل نفرین شده ماست که تنهاست هنوزم. حالا اینجا که میرسیم روشهامون فرق میکنه. یکی چشمشو رو همه چی میبنده و میگه خوب ولش کن حالا اینم هست. میشه ازش استفاده های دیگه ای کرد. می ذارمش کنار و دیگه باهاش هیچ کاری ندارم.

When the sun goes down 3. Abonne-toi à mon blog! Poster sur mon blog.

دلم برای نوشتن تنگ شده! نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت 1392ساعت توسط راحله. دیشب هم دوست خواهرم اومد خونمون و شام مهمون ما بود خیلی خندیدیم شب مجبورش کردیم بمونه خونمون با مامانم و خواهرم و صحرا تا ساعت 2 نصفه شب اسم فامیل و یه نقطه بی نقطه و هفت خبیث بازی کردیم من که حسابی خسته شدم نفهمیدم کی خوابم برد! اصلا نمی دونم چجوریه آخه! اصلا دوسش ندارم همش.