آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست. برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست. آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک. جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست. این قافله از قافله سالار خراب است. اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست. تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش. دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست. آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست. آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است. فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست.

Quoi Que Tu fasse Ton Passer Te Laisseras Une Trace. Abonne-toi à mon blog! Plus connue sous le pseudo de Gwen. Deux passions qui font partie de moi la photographie. Je suis Lycéenne a temps plein.