شکست شیشه دل را مگو صدایی نیست. که این صدا به قیامت بلند خواهد شد. زبان نگاهم را می دانستی. و با این همه سکوت. مرا به خاموشی متهم نمی کردی. کاش می دانستی من همیشه. با زبان چشمانم با تو سخن می گویم. سیل ها دارند برای جاری ساختن. سخن ها دارند برای گفتن. غزل ها دارند برای از تو سرودن و. عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن. کاش می دانستی که من تو را. همیشه یه سری خاطره توزندگی. هست که بابه یاد آوردنشون. یه آه میکشی از اعماق وجودت. و فقط متاسف میشی! با تو ميمونم واسه هميشه.

Sobota, 07 stycznia 2006. Czwartek, 29 grudnia 2005. Teraz dam sobie luz,wkrocze w nowy rok z nowymi planami. Środa, 28 grudnia 2005. Wiecie co ja naprawdę jestem żałosna. dziś miał zabrać swoje rzeczy z domu,przyszedł wieczorem i się pakował nawet mu pomagałam,kiedy miał Je znosić okazało się,że w aucie zamarzły zamki. Jestem żałosna i śmieszna mówiłam.

Abonne-toi à mon blog! N cour de reconstruction .