طلبه ای که میگفت مرسی! شاید نیاز باشد باز. همین قدر به ذهنم خطور میکند که سنه 30 بود یا 31. از صندوقچه انبار خاله گرام تاج الملوک خانم صحیفه اییافتم مبارککه به دورش ترمه ای نقش برجسته پیچیده بودند . پارچه را که کناری زدم شستم خبر دار شد که این همان مصحف مشهور باید باشد . حقا که ارزشمند کتابی است و آپدیت و قابل استفاده به هر چه ازمنه . نقل اینچنین است که پیش از اتصالات و کانکتینگ بباید وضو ساختن با آبی پاک .

Son Soleil à 40 C. Je sourit mais je cache de la peine au fond de mon coeur. Pourtant si tu regardes dans mes yeux tu y verras ma tristesse. La tristesse qui en moi persistait. Toutes les couleurs qui peu à peu disparaissait. Le récit taché de larmes de ma vie.

ما به این همت مضاعف نیازمندیم کشور به این کار مضاعف نیازمند است.

اطلاعات عمومی و ساختمانی آموزشگاه. پوشانده است ابر کبودی مدینه را برلب نمانده شوق سرودی مدینه را. قندیل ماه رنگ پرید ه است تاگرفت گرد عزای یاس کبودی مدینه را.

خاطرات فقط پسرونه - -تو این وبلاگ با هم کلاسی ها کل انداختیم سوتی هامون خاطره کنیم. کلاس دوم که بودیم یکی از بچه ها تو کلاس بود که با معلم علوم مون رابطه اش خوب بود و خوب از این موقعیت استفاده می کرد سومی ها بهش می گفتن پسر سفیده بچه های کلاس می شناسنش آره حدستون درسته میثم ۰۰۰خلاصه یه روز رفتم تونخش بعد کلاس با سرویس نرفتم وافتادم دنبالش البته با یکی از بچه ها به نام هروی. دیدم میثم جلوتر پیاده رفت وسوار ماشین معلم علوم ما شد ورفتن وما چیزی نفهمیدیم. این داستان ادامه دارد الان حالشو ندارم.