اینجا قرار است از سفرنامه ی عشق در یک روز بارانی بنویسیم. با تو خوشبختی دیگه یه قصه نیست. وقتایی که من حسابی دچار استرس میشم! لایق وصل تو که من نیستم. اذن به یک لحظه نگاهم بده. دلم اشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز. پیشاپیش یلداتون مبارک دوست جونیای من! خانومﮧ نیم وجبی و آقایﮧ شیطون. با تو خوشبختی دیگه یه قصه نیست.

Sempre é preciso saber quando uma etapa chega ao final. Se insistirmos em permanecer nela mais do que o tempo necessário, perdemos a alegria e o sentido das outras etapas que precisamos viver. Foi despedida do trabalho? Deixou a casa dos pais? .

ديگرش هر گز نخواهم ديد. روز دوم باز ميگفتم ليك با اندوه وبا ترديد. روز سوم هم گذشت اما برسرپيمان خود بودم. آن من ديوانه ي عاصي دردرونم هاي وهوي ميكرد. مشت برديوار ها ميكوفت روزني را جستجو ميكرد. ميشنيدم نيمه شب درخواب هاي هاي گريه هايش را. درصدايم گوش ميكردم درد سيال صدايش را. شرمگين مي خواندمش برخويش .

دخترونه های ما 2 تا دیفونه. که شقایق ها حسرت آن را می خورند. تمامﮧ اڪسیژט ﮧای د نیا را ه م بیاورند بﮧ ڪار م نمیآید! م ט پ ر از هواے ت. آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم! که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی . دل من با تو آرام گرفت. این نوشته های گاه و بی گاه. قلب من است برای تشکر از تو. که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی. و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی .