دیروز یک بنده ات قهر میکند و اعتصاب دعا میکند. امروز دیگر بنده ات میگوید که تو از او قهر کرده ای و صدایش را نمی شنوی. و از من میخواهد که به بنده ای که از تو قهر کرده ندای التماس دعایش را برسانم. نمیتوانم بگویم که او دیگر دعا نمیکند! چگونه باور کنم که این اتفاقات به خواست تو نبودست. چه زیباست این اتفاقات! چه دلفریب است که خالقی از جنس نور اینچنین به بنده اش نزدیک است. دست تو که به زمین میرسد.

ماهگرد دوممون و ولنتاینو خرید. آخه 3 شنبه عقد دختر دائیشونه. واااای که چقدر دلم واسه عماد تنگ شده بود. در ماشینو واسم باز کرد. راستی بعد از 1 ماه ماشینش درست شد. بعد رفتیم دنبا ل امیر دم مدرسشون. اول امیر یه بلوز سفید با یه شلوار مشکی برداشت. خیلی دوسشون داشتم منم کادوهاشو دادم بهش. کلا امروز خیلی خوب بود.

بعد النجاح الباهر الذي عرفه الملتقى الثقافي الأول لفعاليات ال.

Abonne-toi à mon blog! Mon équipe de gym. Mon autre équipe de gym.