اینڪہ نامش زنבگے ست مرا ڪشت. کلمه ای که ممکن است حال خیلی از عاشقان را رو به راه کند. این نوشتن بود که مرا از مرگ احساسات نجات داد. شاید اگر توان نوشتن نداشتم احتمال آنکه حالا سر قبرم نشسته بودی بیشتر از زیاد بود. رقاص خوبی نیستم اما روزگاریست اینجا با ساز زندگی می رقصم. حوصله شنیدن هیچ نصیحتی را ندارم پس اگر آمدی در را آهسته بزن.

محکومم به حبس ابد! به یکباره جا خوردم. و صدای گامهای غریبه ای که به سلول من می آمد. قرعه کشی تمام شد . تو به اسم دیگری درآمدی . اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی! ع مریست در شب چشمهات. ته دل می خ واهد. دل شکس ته ه م که دیگر. سر و ته ندارد .

Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

عشق یعنی عالمی راز و نیاز. باران که ميبارد دلم برايت تنگ تر مي شود. راه مي افتم بدون چتر. تا از تو جدا شده ست آغوش مرا. از گریه کسی ندیده خاموش مرا. در جان و دل و دید فراموش نه ای. از بهر خدا مکن فراموش مرا.