پراکنده شعرهایم به دست باد. این آب روان بود که از رود گذر کرد. از سنگ بیاموز چنین خیره سری را. سیلاب بغرید و گذشت از دل این رود. یک عمرنشستم به در میکده هر شب. از حفظ شدم فوت و فن کوزه گری را. یک بوسه بر آن جام رفاقت زد ه ام من. دیگر زده ام قید رخ حور و پری را. ای دوست مکن عیب که معشوق نداند. این شیوه ی رندان و ره عشوه گری را. امروز شده شهره به نام دل عشاق.

Les commentaires ANONYME ne seront pas publiés. DONC MARQUER VOTRE NOM PIS SA VA EVITER BEN DES HISTOIRES! Merci de votre collaborations! Pas responsable des commentaires méchants envers les éleves ou autre. Abonne-toi à mon blog! Retape dans .

می ترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم. سیل اشک هایم تو را با خود ببرد. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم.