امروز نیلوفری را به خاک سپردم. درخت خشک مزرعه ام را آب دادم. و برای پروانه ای غمگین. در جنگل های آفریقا نامه نوشتم. شلوار جین پاره ام را می پوشم. با اتوی حکمت متعالیه شکنجه نشده است. گاهی از خودم می پرسم. دختران سنگ را بغل کنم. و با ماده سنگ ها برقصم. به حق حرفهای نشنیده! نه انگار حالم خوب نیست. روزی مادرم عاشق پدرم شد.

Mes amours, mes amis, mes enmerdes . Là vie comme elle va. Ses manques et ses lois.

! سامی تنه ا زهره. عاشق هوس های عاشقانه ام. دست هایت را به من بده. به جهنم که مرا به جهنم میبرند به خاطر عشقبازی با تو. تمام عمر زندگانی من چهار دقیقه است. شناسنامه ام چه دروغ ها که نمی گوید. همان چهار دقیقه ای که . چشم دوخته بودم به چشمهایت. و تو پلک هم که نمی زدی. به گرمای آغوشت عادت کردم. که سرم رو بذارم تو بغلت. بوی عطرت همه وجودم رو پر کنه. سرت رو بذاری دم گوشم نفس بکشی. با صدای نفسات مست بشم.

Dernière nouvelle de Luke RAYMOND. Bisous à vous, je vous aime tous.