رو به رویم نشسته ای. با ترانه های خیس نگاهت. که در نگاه غمگینانه ات. تو حتی مژه هم نمی زنی. چقدر از دست این بنده هات دلگیرم.

Man Dar Aghooshe Marg Harze Shodam. وقتی دستانم از اعتماد تهی است. ینجا زمستان است یا بهار . از تکرار نبودن اعتماد . وقتی گوشهایم ایمان نمی آورند به کلام. من از گور بی اعتمادی برخاسته ام. دشتهای اعتماد در سیلاب دروغ و خیانت. وقتی نگاهم لبریز وحشت می شود. اینجا تداوم خالی بودن از اعتماد است . بر هیچ از واژه ها جمله می بافی . دیر زمانیست که دیگر نمی چرخند . پس همین الان گفتم .

Que el paso del tiempo, nos vaya haciendo mas sabios, y que podamos tener un espíritu jovial, viendo siempre lo positivo aún en los momentos que veamos gigantes a nuestro alrededor. Domingo, 10 de octubre de 2010. Cuando una puerta se sierra. Siempre hay otra que se abre. Pero seguimos mirando la puerta cerrada. Sin dar importancia a la que se acaba de abrir. Sueña lo que deseas soñar. Vé a donde deseas ir. Intenta ser lo que deseas ser. Porque la vida es única y solo existe una posibilidad.