ظ روز یکشنبه ٢٩ آذر ۱۳۸۸. شب است با خواب دیده جنگ دارد. سیاهی با سپیده جنگ دارد. شب است و پاکمردان در نمازند. سراپا محو ذات بی نیازند. عجب حالی در این راز و نیاز است. چه عرفانی در این ذکر و نماز است. عجب شور و نشاطی حاکم اینجاست. چه عرفانی در این ذکر و نماز است. درون خیمه ها غوغاست امشب. بدور از چشم اصغر خواب امشب. دمادم از عطش بی تاب امشب. زمین فردا ز خونها لاله گون است. بفردا کربلا دریای خون است. شود فردا در اینجا شور و محشر.

باشگاه فرهنگی ورزشی موتور سواری جناح. Be zodi zod karamo shoooro mikonam. به زودي زود عزيزان كارم شروع مي كنم. محمد شيخي قهرمان جناحي 1387 در تهران مقام سوم كشوري كسب كرد. اين جوان جناحي در مسابقات كشور مقام سوم را كسپ كرد. او توانست همه جناحي ها را خوشحال كند. آقای محمد شیخی مقام سوم در کشور.

کاش میشد به زمانی برگردم که تنها غم زندگیم شکستن نوک مدادم بود. اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی. غرورت را برای تکه نانی. به زیر پای نامردان بیاندازی. و شب آهسته و خسته. تهی دست و زبان بسته. زمین و آسمان را کفر میگویی. اگر در روز گرما خیز تابستان. تنت بر سایهی دیوار بگشایی. لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری. و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد. زمین و آسمان را کفر میگویی.

LA VIE A SES DETOURS . Nous avons sauté dans les flaques, chanté sous la pluie. Nous avons rôdé dans le parc, donné des coups de pied dans les feuilles mortes. Nous avons fait des bêtises et inventé des blagues idiotes, insulté les passants. Des amis sont venus et repartis.

من به چه دلهره از باغچه همسایه. باغبان از پی من تند دوید. سیب را دست تو دید. غضب الود به من کرد نگاه. سیب دنادن زده از دست تو افتاد به خاک. سال هاست که در گوش من ارام ارام. خش خش گام تو تکرار کنان. و من اندیشه کنان غرق در این پندارم. تو به چه دلهره از باغچه همسایه.