Rabu, 16 Desember 2009. Sesampai dirumah aku pura-pura biasa aja karena aku takut jika ibuku tahu dia pasti khawatir denganku. Maafkan aku bu aku sudah membohongimu. semua ini ku lakukan karena aku ingin ibu tak khawatir denganku. mulai sekarang aku janji jika mau kemane-mana aku akan meminta izin ke orang tua aku dulu. Rabu, 25 November 2009. Selamat hari guru untuk guru se Indonesia. Dari guru TK sampai guru sma saya ucapkan selamat hari guru.

خاطرات ندای بلا و دوس پسراش. هر وقت پرسیدید کجا بودی اون وقت میگم. من با همه ی دوس پسرام به هم زدم. البته عشقم این روزا خیلی عصبانیه. انگار یه دخمر بی ادبی به اسم. اونم می خواد وقتی مدرسه شروع شد خونشو بریزه. نقشه های خبیصانه ی وحشتناکی براش کشیده. بدبخت محدثه باید رخت بربندد و به بیابان پناه ببرد.

سلاممممممم به بروبچ با استعداد نظام آبادی. ببخشید که دیردیر آپ میکنم اخه فصل امتحاناته و سرم شلوغه. سلامممم به بروبچ روشن فکر نظام آبادی. بازم باید عذرخواهی کنم که دیر دیر آپ میکنم. سلاممممممم به بربچ موفق نظام آبادی.

دختر وای همین الان رسیدم خونه . خیلیی خستم شده کم کم میخوام برم بخوابم. دستشو ول کن بی معرفت . که هیچ چیز از هیچکس. عشق را به کسانی ارزانی میکنیم. که از زندگی جز آب و علف روزانه. نه میفهمند و نه میخواهند. مزرعه که درو شد کلاغ هم رفت. بیچاره مترسک احساسش را به کسی. که برای نیازش تنهاییش را بر کرده بود.