ق لب م رو ت کرآره ه میشه دوست ت دآره. هیچ وقت از فاصله ها نمی ترسیدم. فکر می کردم تا دلم برایت تنگ شد. خودم را سرگرم کاری می کنم و حواسم از تو پرت می شود. کتابی بر می دارم و می خوانم. به تماشای تلویزیون می نشینم و یک فنجان چای را تمام می کنم. خیلی که تحمل خانه سخت باشد. به قرآن دلتنگی دارد خفه ام می کند. این وبلاگ واسه خودمه . هیچ نظری هم تایید نمیشه. اصن هیچکسی نمیتونه نظر بزاره چون فقط مینویسم و اگه دوست داری بخون.

Bienvenue dans mon ptit monde vs aller decouvire ms pote mesz dlir ect. Mais on na jamais vue se ki se passe dans sa tete,. Car elle ne parle jamais jamais de ses problemes.

Saturday, November 03, 2007. No sé qué ha pasado todo este tiempo, pero y a quién le importa! El caso es que vuelvo con mil novedades como es obvio. Y qué feliz que sea desde este suelo. Creo que contarlo todo puede aburrir a los muertos. Empiezo desde hoy, que estoy donde todos estos meses me han llevado. Ahora mismo sentada en el escritorio de Alberto mientras se arregla para salir con su amigo Lucas.