وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید. وقتی ابد چشم ترا پیش از ازل می آفرید. وقتی زمین ناز ترا در آسمانها می کشید. وقتی عطش طعم ترا با اشک هایم می چشید. چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی. یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود. آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود. وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد. آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد. چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی.

اين روزها اتفاقات زيادي مي افتد كنار تمام روزمرگي هاي زندگي . مثلا خواهرزاده ام يكهو و ناغافل عروس مي شود و تمام روياهاي فانتزي اش را كنار ميگذارد و خط ميكشد روي تمام آرزوهايش براي رفتن و مستقل زندگي كردن و يكهو وارد يك زندگي جديد ميشود . و خيلي مثلا هاي ديگر .

Daí parece uma contradição, não é mesmo? Que eu minto para pessoas queridas porém não é bem assim. Não escondo de ninguém minha orientação sexual, porém não a grito aos quatro ventos. Se eu tenho orgulho? Bem, essa será a primeira vez que falo das minhas experiências mais íntimas, por isso espero que vocês gostem. Bull; O tema Unsleepable. Crie um website ou blog gratuito no WordPress.

Mes goûts, ma vie, MOI.