حرفایی که حرف ندارن! فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت. فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه. فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه. فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی. فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی. فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه.

Monday, November 2, 2009. We trick or treated at this much older couple in our ward and the guy took one look at Derrin and teared up saying he reminded him of his day who fought in the war. It was a tender moment. I lost my voice that night. Lots of yummy food and fun friends! We had fun this year with our costumes. Sophie was Dorothy in the hot air ballon. Friday, October 9, 2009.

Bonjour, bonsoir, et bienvenue à tous.

تا همیشه می مانی به یادگار. سه شنبه 14 خرداد 1392. تا همیشه می مانی به یادگار. دخترک سه ساله بود که پدرش آسمانی شد. یک هفته توی تب سوخت.

Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.