بهار رفت بهار آمد و بهار گذشت. بهار رفت بهار آمد و بهار گذشت. نیامدی تو و یک سال آزگار گذشت. نیامدی تو و ابر از غم نیامدنت. چنین گریست که آب از سر بهار گذشت. بهار آمد و پاییز رفت اما حیف. تمام عمر کلاغان به قارقار گذشت. بهار از پس سرمای تیره سر بر کرد. بهار از سر تقصیر روزگار گذشت. بهار رفت بهار آمد و بهار گذشت. چقدر منتظرت هر شب استخاره کنم.

وبلاگی با آدرس مورد نظر پیدا نشد.

De maquina na mão começa o despautério. De maquina na mão surgem imagens, emoções e momentos criticos e caricatos do dia a dia. Aqui vão ficar alguns desses momentos. Saturday, November 24, 2007. Sentado sobre capot do carro,. O ar frio percorre a cara,. Respiro ao ritmo sereno do mar,. Seu cheiro como do teu se tratasse,. A energia do Gigante Cor de fogo inunda-me fazendo-me vislumbrar o teu sorriso. Perco-me onde tudo chama por ti.

Subscribe to my blog! DeeReChO d EesTtAaR TrIsTEÉ. Hace tiempo q no sentia el sabor ese q deja una herida . Aún no entiendo bien si es q hablamos idiomas distintos. no veo mas que lo que quiero ver y no escucho mas que tu silencio. Perder la fe es una tragedia, perder la fe en todo es una catastrofe.

من و عشقم از هم جدا شدیم. خیلی سخت امیدت نا امید بشه. آخی که عجب دردیه این گرسنگی. از بس آب خوردم الان شمکم درد میکنه. وای چند روزی نبودم دلم یه عالمه. خیلی دوسد دالم زود زود بیا آپ کنم اما وقت نمیکنم. واسه همین وقتی میام دلم تنگه بلا اینجا. دلم براش تنگ شده بود که نگو. و همچنان از کنار هم بودن در ذوق کامل به سر میبردیم. اما بعدش اینگد حالم بد.