سیری که با ورود او شروع شد اما بدون او اجبارا ادامه داره. مدتی میشه که من سربازم. چون اونجا امکان دسترسی به بیرون کم هست من شروع به ثبت یک سری یادداشت ها به هنگام خواب البته لحظاتی قبل از گرم شدن چشم ها و ورود به دنیای خواب کردم که اونا اینجا ثبت میشه. دیگه مثل قبلنا میلی به حرف زدن ندارم. اصل موضوع اینه حرفی برای گفتن ندارم. نداشتن به معنی واقعی کلمه. بیشتر دوست دارم یکی بیاد برام حرف بزنه تا من بخوام چیزی بگم. در ذهن واژه بزرگی است.

به پای خوب بودنم نگذار! روزگار با ضربه هایش مرا لال کرد . فقط گه گداری لبخند می زنم. که بداند هنوز هم مقاومم برای ضربه هایش . اما اینو مطمن باش دیگه منتظرت نیستم. عشق تنها در آغوش مادر خلاصه میشد. بالاترین نقطه ی زمین شانه های پدر بود.

خاطرات من و نی نی ام. دندونپزشکی و تعطیلات عید فطر. بوس برای بهترین پسر دنیا. بوس برای بهترین پسر دنیا.