Rongyhölgyek, öltöztetős játékok anyának is. Anasztázia és a kora reneszánsz.

به نام بخشنده ی بزرگ داور برحق به نام خداوند ایثار و انصاف. احتمالا نسبتی نزدیک دارم با خدا. مردم اغلب وقت تنهایی صدایم میکنند. تنهایی ام شریف تر از عشق او به توست. من با خدا معامله کردم . مویت انداخته ما را به پریشان گویی. از دل همه را تکانده ام . خواستم فقط خاطر نشان کنم که تو در خاطری هنوز. رفیق بعد هرس شاخه خشک شد نه درخت. و اینان بت ها را میشکنند.

سکوتم صدای تو دلتنگم برای تو تنهایم به یاد تو زندگیم فدای تو. برای زندگی کردن دو چیز لازم است قلبی که دوستت بدارد و قلبی که دوستش بداری. در ميان ديدگانم خواب را گم کرده ام. خسته ام از خستگي مهتاب را گم کرده ام. چند سالي مي شود مهمان آيينه شدم. در ميانش چهره شاداب را گم کرده ام. در درون من هياهوي عجيبي پا گرفت. از هياهو خنده ی کمياب را گم کرده ام. کوزه ی صبرم شکست از دست شبهاي عطش. چند گاهي میشود رنگهای آب را گم کرده ام. گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت مي كنم.

Forgot Password or Username? Deviant for 1 Week. This is the place where you can personalize your profile! Jan 5, 2017.

Wed, April 09, 2014.