Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

كمے شبيه ح ق ی ق ت! مادرم دوست داشت دکتر شوم. هر وقت عروسکی میخواستم یک داستان سر هم میکردم و میدادمش به پدرم تا بخواند. در آن داستان ها هم همیشه از دختر کوچکی حرف میزدم که اتفاقا اسمش فاطمه بود و قرار بود پدرش برایش عروسک بخرد. نوشته هایم با من قد کشیدند و بزرگ شدند و دوازده سالگی ام مصادف شد با آغاز کاملا جدی علاقه ام به ادبیات.

ط ظ ط ظˆغŒظ ظط ط ظ ط. طھظط ط ط ط ظظ. ظ ط ظ ط ظˆط ظ ط ع. یکی میدونه دوستش داری یکی نمیدونه. بیچاره اونی که فکر میکنه دوستش داری. کاش به خودمان قول بدهیم وقتی عاشق شویم که آماده ایم نه وقتی که تنهاییم. از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی اش را مدیون ماشین مدل بالایش است و. دلم برای یک نفر تنگ است. و نه میدانم چه می کند.

سلاملازم بذکره که بگم این مطالب واسه شخص یا اشخاص خاصی نیست و همه دلنوشته های واقعی هستند. این بغض لعنتی امانم را بریده. و اشک از چشمانم جاری شد اما نه از روی شادی. این بود عاقبت رقصیدن به ساز دنیا. اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت. رنگ و بوی کافور میدهد قلبم.