مدتی این مثنوی تاخیر شد. هوای شهر و دیار میکنم هر روز. دل خواب رفته بیدار میکنم هر روز. بیاد حال و هوایی ز چشمه نفسش. چو مرغ صبح بانگ اسحار میکنم هر روز. چه جای خواب و خموش رفتنت ایمرغ. بجای تو نغمه گلزار میکنم هر روز. بیاد آنهمه شور و هوا و خوش گشتن. دوای دل بیقرار میکنم امروز. چو تنگحوصله ایم از جمیع بیدردان. خیال یار غمگسار میکنم هر روز. خوشا سرودن و گفتن ز حالی خوش. مرور دقایق ماندگار میکنم هر روز.

از كتابخانه ي ذهنم دفتر خاطراتم را بر مي دارم. شروع به ورق زدن مي كنم. و روزهاي زندگيم را مرور مي كنم. به صفحه هايي مي رسم كه سوخته است. مي خواهم آن صفحه ها را از دفتر خاطراتم پاره كنم. اما چه فايده كه ته برگ هاي آن بر روي دفتر خاطراتم مي ماند. آرام دفتر خاطرات را مي بندم. نگاهم به جلد آن مي افتد.