هیچ وقت نگو رسیدم ته خط. اگر هم احساس کردی رسیدی ته خط. به افق های دور و ناپیدا می اندیشم روزگاریست که نه آرامش ماندن را چشیده ام و نه اضطراب رفتن را کشیده ام. خود را در ابتدای جاده ای باریک و بی انتها می بینم. یک ذره ام! ایستاده بر پهنه گیتی . گاهی عزم رفتن و زمانی قصد ماندن! پرده هایی که بر چشمانمان کشیده ایم و سایبان هایی که بر فراز دل خود بنا کرده ایم چقدر ما را از دیدن آسمان ها محروم ساخته است.

شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد. دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم. در کوچه پس کوچه های صبح. دلم گرفته از ازدحام غریبه ها. از او که نمی شنود. از او که لحظه ی شیرین نگاه را. دلم گرفته نه از نبودن او. من از سایه ی بی قرار خود خسته ام. بی آنکه بیندیشم به شاعری که شعر رفتن را سرود.

En quelques secondes tout a dérapé. Je sais que tu ne voulais pas ça. La faute elle vient de moi. Abonne-toi à mon blog! .

Le papa de mon fils angelo avec moi.

Nos chemins se sont croisés Nos yeux se. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.