من آن غریبه دیروز- آشنای امروز - و فراموش شده ی فردایم. خدا خر را آفرید و به او گفت. تابش آفتاب آغاز می شود تا زمانی. که تاریکی شب سر می رسد. پشت تو باری سنگین خواهد بود. علف خواهی خورد و از عقل بی بهره. خواهی بود و پنجاه سال عمر خواهی. کرد و تو یک خر خواهی.

تا عشق تو در به روی من می بندد. صد خاطره در کنج دلم می گندد. ماه اگر از پشت بام خانه هامان رد شود. جرعه نوش حضرت مهتاب ماندن سخت نیست. قرص بیداری بده تا چشمهامان وا شوند.

به بهانه جشنواره فرهنگی هنری دانشگاه فنی حرفه ای در همدان. حسرت نمیخورم که چرا مال من نشد با این پر شکسته چرا بال من نشد. دیوانه جایی جز خیابان را بلد نیست. دختران روستا به شهر می ایند و. ما حتی در شهر هم نماندیم. به بهانه جشنواره فرهنگی هنری دانشگاه فنی حرفه ای در همدان.

به قول یکی از دوستان وبلاگی که لطف داشتن در نبود من سر زدن که میگه پاییز رفت و تو هنوز نیومدی. مرکزمون واقعا عالی بود از همه لحاظ 20 بیست بود جاتون خالی. راستی جای جدیدی که قراره ادامه خدمتم اونجا سپری بشه افتاده استان خودمون. هنوز نرفتن ببینم چطوره ولی خوبیش اینه که استان خودمونه با اونکه تا شهرمون 4-5ساعتی فاصله داره.