Miércoles, 1 de julio de 2009. Hay veces donde quiero decir ya basta. Basta de sufrir, basta de herirme a mi. Misma, el dolor que siento en mi alma. Cada vez se incrementa mas, aunque. Algunas veces tenga momentos felices,. Los problemas nunca se olvidan, es mas,. Martes, 9 de junio de 2009. No puedo esperar a ese dia,. Ese dia donde todo cambiara. Y todo tornara color de rosa. Ese dia donde no hay limites. Ese dia donde escuchare las. Palabras mas tiernas salir de. Tus hermosos labios y mirandote.

بوی کوچه ها و خیابونای نم خورده. بوی پاییز! صدای رعدو برق رو میشنوم. نشانه های سرد دارن از لابه لای آخرین روزای تابستونی سرک میکشن! دلم برای ابرای سیاه و تاریک پر بارون تنگ شده! ابرایی که روی خاطره های خاک گرفته ببارن. یاد دارم در غروبی سرد سرد. می گذشت از کوچه ما دوره گرد.

پر از بی حسی . پر از ناتمومی ها . که خیلی دیگه کسی بهش سر نمیزنه! حتی سنگش هم شکسته ! بعضی ادم ها تکرار نمیشن. اینا همونایی هستن که هر جا و با هرکسی ببینیشون. یه نفس عمیق میکشی و میری . یه سری ادما تو ذهنت . هر جا میرسی و با هرکسی هستی . از شون امید میبری اما دل . نه! حتی امسشون که اسم یه مغازه باشه .

قلبم مثل قبرم فقط جایه یه نفره! اخه اصن مخاطب نداره. وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود. دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند. دیوانهی تو است که عاقل نمیشود.

هر كي رپ مي خواد! سلام به قاصدک های خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و. سلام به تو که محکوم به دوست. من اگر روح پريشان دارم. من اگر غصه هزاران دارم. گله از بازي دوران دارم. به تو و عشق تو ايمان دارم. يا اگر دست زمان درازاي هر نفس. به تو و عشق تو ايمان دارم. من اگر پشت خودم پنهانم. من اگر خسته ترين انسانم.