من تصمیم گرفتم یه وب گروهی داشته باشم. چون هم وقتشو ندارم که زیاد آپ کنم هم خودم نمیتونم همه ی کارا رو انجام بدم باید کسایی باشن که کمکم کنن. حالا کسایی که میخوان نویسنده بشن تو همین پست بگن. حداقل باید تا حالا یه وب زده باشین. نباید مطلبی رو که دیگران میزارن حذف کنین. مطلباتون رو توی بخش موضوع حتما بذارین. هر کسی فقط میتونه نظرات پست های خودشو جواب بده. اگه وبهایی که بهتون نظر میدن دخترونه بود باید نظراتشون رو حتما جبران کنین.

و ترس تمام وجودم را میگرد. در یکی از این پاییز ها. قدر لحظه ها را بدان. تنها امده ام تنها می روم. شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای. چه قدر دوستت دارد! .

امروز این توفیق نصیبم شد که داستانم رو بذارم روی این بلاگ . ترلان زرین فر 19 سال عمر خودشو توی چهار تا ادم می بینیه . پسر داییش و دختر داییش . 19 سال عمرش رو بدون دم زدن و تنها به خاطر خدا تحمل می کنه .

بارانم دختر بی همتای من باریدی و زندگی ما رو خیس خوشبختی کردی. نیکا جونم اومد به دنیا. جشن تولد با 5 ماه تاخیر. دل من تشنه ی باریدن ابر. دل بی چتر مرا مهمان کن .

Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.