پر هراس می شوم وقتی که کشتی پیمانمان دور می شود. شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود. وگفتن اینکه سگ من نبود . چیدنش واز یاد بردن این. که گلدان را آب باید داد . او را به خود وانهادن و گفتن این که دیگر نمیشناسمش. و گفتن این که من این چنینم . که چگونه می زیم . هر زمان كه از جور روزگار.

هسته مدیریت دولتی دانشگاه پیام نور. پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش.

ღ ღ کلبه ی تنهایی گلپسرღ ღ. ღ ღدست به سینه ღ ღ. وقتی دیدم دست به سینه ایستاده ای ! تمام راه را برای آغوشت دویده بودم . خود را در آغوش بگیر و بخواب! هیچ کس آشفتگی ات را شانه نخواهد زد! این جمع پر از تنهاییست. هامان و تمام اشکهای من.

وارد حرم شد و کنار ضریح نشست. زیر لب چیزی می گفت انگار! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن! فکر کرد شاید اشتباه میکند! .

Abonne-toi à mon blog! Poster sur mon blog.