اسمش شد کوچه خاطرات چون هر دومون دوسش داشتیم اینا همش به خاطره تو بوده تا یادت بمونه به یادتم هر لحظه زندگیم. ترس از دست دادن تو. و این ناراحتم می کنه دلم گرفته گلم دلم گرفته از این که نمی تونم هنوزم فکر کنم که می تونم برای همیشه کنارت باشم و حضورتو رو تو زندگی ام داشته باشم و این واقعا آزارم می ده و ازت می خوام که درکم کنی . A time for us, at last to see.

Nul doute que vous avez passé maintes.

سارا هشت ساله بود كه از صحبت پدر و مادرش فهمید برادر كوچكش سخت مریض است و پولی هم برای مداوای آن ندارند. پدر به تازگی كارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادرش را بپردازد. سارا شنید كه پدر آهسته به مادر گفت فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد سارا با ناراحتی به اتاقش رفت و از زیر تخت قلك كوچكش را درآورد.

Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.

Tous les articles du blog de viictoriia-durant sont secrets. Abonne-toi à mon blog! Poster sur mon blog.