Saturday, July 23, 2011. My family and I have been talking about ways I could practice my ASL. I have the basic vocab down, but when it comes to the grammar and syntax. Sitting at our table I looked through the menu contemplating whether or not I wanted to give Mels a hard time and change my order.

این روزها گاه با خود خلوت میکنم . گاه از نگاه مبهم زندگی برایت میگویم . از سو سوی چراغ زندگی سایه روشنی را میبینم که بی ریا مرا میخواند . شاید سراب باشد و یا شاید شکوفه های امید است که مرا به ساحل آرامش فرا میخواند . از ابدیت گاه چشمه های خروشان ما را به سوی بندرگاه عشق میخواند . پس بدرود ای کمینگاه تلخ زندگی. تو رفتی اما خیالتو باقیست . مرا باخیالت تنها بگذار که در ساحل خیال من چهره ای مهربان تر از خودت داری.

Ez egészen eltérő ettől nem lesz depis meg semmi ilyesmi hanem azért elég durva mármint perverz ha értitek mire gondolok, mindegy. Hú nagyon rég írtam, de most összeszedtem magam és hoztam egy új részt ami már egy kicsit izgalmasabb! Elindultam.