بی تو هزارسال بهاری نمی شود. عاشقي در مسلك ما بي غم و هجران نبود. دل اگه در بند ياري بود با ياران نبود. مثل اين فصل پر از تشويش و باد بي طرف. سينه ما دم به دم اين سو و سوي آن نبود. گرچه در ظاهر خيال غير با ما ديده اي. تشنگي را حاجتي بر جام سيرابان نبود. ما به باران دلسپرديم و دل ما را نخواست. ورنه اين مهرابه را محراب دلداران نبود. گرچه انسان مي تواند گرگ باشد بيش و كم. توبه ما عاشقان حالي چنين ميران نبود. هركه فرياد مرا بشنيد بي تاب تو شد. سيه دلان ستمگر قماش بدكاران.

و خدایی که در این نزدیکیست. خودم با خودم کنار ساحل راه میروم. به روی خودم نمیاورم دست هایم از گرمای دست تو خالیست. باران میبارد و من عاشق تر میشود. خودم با خودم قهر میکنم. خودم با خودم آشتی میکنم. تو نمیدانی وقتی همه چیز کسی میشوی یعنی چه این نبودن. باران میبارد باز من قدم زدنم ادامه دارد. چقدر خوب است حتی با خیالت قدم زدن زیر باران. گاهی وقتها نوشتنت نمی اید. قدم زدن را هم دوست نداری. چای هم برایت بی مزه شده.

On échange les rôles? Toi, tu es fou de moi, et moi je me fou de toi . Clique ici pour poster un commentaire en étant identifié avec ton compte Skyrock.

Quarta-feira, 19 de fevereiro de 2014. Iniciaremos esse estudo com o conceito de clássico. Ao pesquisarmos sua definição no dicionário o termo está intimamente ligado a um padrão a ser seguido, um exemplar de melhor qualidade. Segundo Fullerton, o período Clássico tem seu status super valorizado, onde as outras épocas são comparadas, como sendo um exemplo a ser se.