زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود. پیرزنی بود که یک پسر کچل داشت به اسم حسن. این حسن کچل ما که از تنبلی شهره عام و خاص بود از صبح تا شب کنار تنور دراز می کشید و می خورد و می خوابید. ننه اش دیگه از دستش خسته شده بود با خودش فکر کرد چیکار کنه که پسرش دست از تنبلی برداره و یه تکونی به خودش بده. حسن که از خواب پاشد بدجور گرسنه بود تا چشمش رو باز کرد سیب های قرمز خوش آب و رنگ رو دید و دهنش حسابی آب افتاد.

Quand elle part en courant - Poursuis la. Quand elle met son visage près du tien - Embrasse la. Quand elle te frappe - Tiens la fort contre toi.

Abonne-toi à mon blog! 949;sρα ε ρΰв. Coms pas rendus sur cet article.

This blog is under renovation BAH. The Red Devils were in town. 8217; and that was what EXACTLY happened. You can see oceans of people wearing Red, singing and dancing in unison. Something you rarely see in Malaysian football. A better place to play.