در مورد ب ا ف ر ا ن. بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش. سلامی به پهنای نبودنم در این فضا از آن سوی گیتی به همه دوستانم. واپسین روزهای تابستانیتان را برایتان بهینه می خواهم. شاید با عنوان متن امروز من به این فکر افتاده باشید که منظورم کوچ کردن هست. بهترین قاضی وجدان خود آدم هاست. بیایید امروز برای لحظاتی چشمان خویش ببندیم و ببینیم کجای کاریم. حالا یک به یک کارهای امروزمان را مرور کنیم. بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش. خوب کار من تموم شد.

نفس هایت را می طلبم امشب. دلم میخواست هیچ کاری نبود. تنها من بودم و یک موزیک آرام. با یک صندلی چوبی لب ایوان. چشم روی هم میذاشتم و. فقط به تو فکر می کردم. لحظه ای هست بعد بوسه. همان وقتی که لب ها از هم جدا شده اند. و روحت مشغول مزه مزه کردن طعمی ست که چشیده. لحظه ای هست بعد بوسه. که پیکرها کمی از هم فاصله می گیرند. آن چشم در چشم شدن. آن در هم آمیختگی شهوت و شرم. به گمانم جان رابطه است.

دوستان عزیز به دلایلی که پیش اومد دیگه تو این وب فعالیتی ندارم. از تو که دورم دلم نمی خواد. محظه دلی که غرق عذابه. از تونوشتم رو تن دنیا. اسمت رو بردم هر جا رسیدم. دنیا نگام کرد از من تو رو خواست. تو رو ندادم ازش بریدم. دنیای من شد چشمای خیست. غرق غروبم تا تو بیایی. از تو که دورم دست خودم نیست. می خوام بدونم الان کجایی. مال خودم باش نه کس دیگه. هوای غربت بی تو چه سرده.

Bonne visite a tous et a toutes. Mon vrai prénom est benjamin .