بغض راه گلویمان رامی بندد وقتی جمعه ها یکی یکی می ایند وتو نمی ایی. اقا امشب دلم بدجور گرفته است. آنقدر که فقط خدا میداند. امشب حرف برای گفتن زیاد دارم. آنقدر زیادکه خودم هم نمیدانم از کجا شروع کنم. دلم از زمین خدا سیر شده. اقابه دست هایت نیاز دارم. دعا کن تمام شود این کابوس لعنتی! کوچه های زمین باریکند. شادی دل اقا وتمام دلشکسته ها صلوات. دلزده ام از تمام شهر.

سلام به دوست هایی که به کارتون علاقه ی زیادی دارند اسم من راپانزل هستش من خیلی دوست دارم به وبلاگم سر بزنید و تو نظر سنجی شرکت کنید من براتون از تمام کارتون های زیبا اپ می کنم من هم عاشق کارتون هستم و امید وارم در وبلاگ بهتون خوش بگذره.

فک کنم تو قضیه زور آزمایی زور ما بیشتر بود ولی خب. شانس و اقبال باهامون یاری نکرد. قرار شد یه روز بریم شهر شیرینی بخوریم که هر روز که اونا گفتن. یا ما کلاس داشتیم یا امتحان. روزی هم که ما گفتیم خود اصل کاری نیست داره میره شهرش. خلاصه قرار بر این شد ترم بعد شیرینی بخوریم البت اگه با این شانس بشه. فک کنم زیادی دلشون شکست که تو زور آزماییی باختن که قسمتمون نشدا. فک کنم کم کم خودمم داشت یادم میرفت وب دارمااااااااااا. یه اتفاق شگرف دیشب افتاد.