قرار بود امروز مهمونی بری و آرایشگاه. من که امروز همش به زور میخوابیدم. ولی پری دلش برات تنگ شده. نمیدونم فقط برای الان اومدم یا همیشه شایدم گاهی. امروز باهم رفته بودیم بیرون. موقع خدا حافظی بدجوری گلومو بغض گرفته بود اما میخندیدم. یهو حس کردم عقم هم بغض کرده. نگاش کردم چشماش پر اشک شده بود. دلم میخواست اون لحظه بمیرم. بهم گفت خیلی دوستم داره. هیچ کدوممون طاقت دوری نداریم.

مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است. لبیک یا حسین یعنی ما هر زمان در وسط معرکه هستیم. ما حر کربلای خود هستیم. بر سر سه راهی پلیدی و پاکی و پوچی قرار گرفته ایم. اگر به یاری امام زمان خود شتافتیم رستگاریم. اگر دین نداریم ازادمرد باشیم. نوشته شده در ساعت توسط علی. میخوام شهیدا بدونن اگه هستیم خاكی . واسه خون پاكشونه كه رو زمین پاشید. داره میخوره بمب به جای زنگ. تا اینکه واسه ی این و اون بسازه قصر.

Tuesday, November 1, 2011. Hello, welcome fellow friends from around the world.

Kurro y Fede se van de Erasmus. Historias de una barcelonesa en italia. Sábado, 23 de octubre de 2010. Ha llegado el momento de despotricar, no todo iba a ser bucólicas descripciones de paisajes y recuerdos agradables. Bueno llama más tarde, que yo no puedo hacer nada. Ya pero estoy en .