Sexta-feira, 31 de julho de 2015. Que quer me ver, que a noite logo vem. O dia escurece, me ponho na rua, é noite de domingo. Segunda-feira, 27 de julho de 2015. E eu ando desejosa de todos os beijos que você pode me dar. De toda loucura que podemos sentir.

1-اولا ناموسا نظر بزارین انتقاد پیشنهادی چیزی داشتین بگین من جنبه ام بالاست. 2- اقا من با همه تبادل لینک میکنم به غیر از وب های عاشقونه بقیه وب هاهم که درخواست دادن میام میبینم اگه وبشون باحال بود لینک میکنم. 3-دیگه ها فهمیدم اقا هر چی خواستین کپی کنین ولی به شرطی که بیان نظر بدین ها خوشحالمون کنید. میگم ینی چی نمیفهمم! موقع خو.

Moi mon univers et mon blog. Viens sur mon blog et surtout lache des coms.

خدایا کمک کن چتر گناه را در باران رحمت رمضان و غیررمضانت بسته نگه داریم . کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد. روزی از روزها خیاط کاسه ای عسل به دکان آورد و برای اینکه کودک به عسل دست نزند. خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل. به تو راست خواهم گفت.

Clique ici pour poster un commentaire en étant identifié avec ton compte Skyrock.