مرا عاشق تر از پیش میکند. اینجا عشق قندیل می بندد با این واژه های یخ زده! مردی باش.

برای میلاد بانوی موسیقی و گل. وقتی به نام هدیه دلم شد برای تو. شعری شدم به رسم تولد برای تو. یک مثنوی شدم به بلندای عشقمان. شعری پر از گذشته و فردای عشقمان. شعری شدم که شاعر خوبش تو بوده ای. شعری که تو به دست من آن را سروده ای. این مثنوی که پر شده از تو خود منم. مردی که مبتلای حضورت شده منم. حالا تو با صدای نجیبت مرا بخوان. با من بمان که مثنوی ات را غزل شوم. با تو به آنکه لایق آنی بدل شوم. من با تمام حجم دلم دوس دارم ت.

مرا به خاطره نه بخاطر بسپار. ه داشتم پ ست قبل میخوندم. یادم افتاد همون شب چه حال بدی پیدا کردم تا صبح به خودم پیچیدم تا 7 صبح که گ لاب به روت بالا آوردم تونستم بخابم! ظهر با زنگ بابا بیدار شدم اصرار اصرار که ب رم دکتر. هاپو که بیرون بود گیرش آوردم باهاش رفتم دکتر. یاد نصفه شبش می فتم که از گلو درد چجوری اشک میریختم. ینی بعد از سالها, اون گلو دردای وحشتناک حساسیتای مسخره دوباره افتاده بود به جونم. دیروز که قصدی اسات دیر ج میدادم! و این چن.

Myśli rozczochrane na karty białe . Wtorek, 09 września 2014. Niedziela, 07 września 2014. Czwartek, 04 września 2014. Poniedziałek, 01 września 2014. Wczoraj wróciłam z moim A. Fajnie było, szkoda tylko, że tak krótko, niestety na razie nie możemy pozwolić sobie na nic więcej.

یه وقتایی انگار چیزی دست ادم نیست. اما خودمون انجامش دادیم! نمیدونم کی حسودیش شد بمن. یا شاید یک رابطه عا. همه چیش خوبه سن ش. هیچ کسی کامل پیدا نمیشه. ا راستی امآم ام روز م. اما اومده بودم مث یک خانوم وبلاگو حذف. واتس و لاین و وایبرو داره. یادتونه چند بار وبلاگ حذفیدم. اما کم کم صاحب سبک شدیم. یاد شماره دادنا با دخترخانوما افتادم.