بی تو حتی باران هم. من از قصه زندگی ام نمی ترسم. من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم. اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست. اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد. باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را. باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا. باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده. بگذار در آغوشت آرامش را به دست آورم. بدان که قلب من هم شکسته. بدان که روحم از همه دردها خسته شده. دوران کودکی را خیلی دوست دارم.

Lunes, 20 de junio de 2011. Invitación desde la Alcaldía de Cercado para todos los Artistas y Gestores de Cultura. El Anteproyecto de Ley de Promoción Cultural está enmarcado .

Tuesday, December 18, 2012. Tuesday, October 23, 2012. E aí, eu saí correndo com o rosto deformado, eu disse que não era água mas voce insistiu. eu tentava chorar mas não tinha nem mais pálpebra, o ácido já tinha corroído a pele, o meu olho direito quase caía. Thursday, September 13, 2012. Wednesday, August 08, 2012. O medo de viver qua.