در هیچ شهرے تو را نمے بینم رفته اے و هیچ كافه اے بعد از تو چایے اش نمے آید . ماه را ميگذارم توے كوله پشتے ام و ميروم دور. چال ميكنم نگاه ها را. من از رابطه ها بيزارم . از نورے كه روشنم نمے كند .

Thursday, January 16, 2014. I swear one day this blog with actually turn into a weekly ritual? Kinda like that random journal thing I tried over fifty times in high school, seriously though I have a box of journals with less than 10 pages in them filled up.

A portrait of my daughter once a week, every week, in 2015. I probably missed her more than she missed me.

Xلعنت به نعشگی بعد التماسمx. دم همتون گرم که باهام هستید. که پیش خدمت سفارش من را گرف ت. لیوان اب پر از یخ همنشین من است. که به محض ورود شکارش کردم. پرنده دیگر به اخر اوازش رسیده بود. داشت زیر چنگالش له می شد. تنها در سیم ها ے. صدایش گنگ بود ول ے. خبر از جرمم مرا در جایگاه متهم نشاندند. من سهم خودم را از اسمان بالا ے. جل الخالق تو که صحیح و سالم ے.